کتابخانه عمومی شهداء بن

کتابخانه عمومی شهداء بن

کتابخانه عمومی شهداء بن

کتابخانه عمومی شهداء بن

وطنم ایران

فجر آمد و تعبیر شد افسانه تاریخ  ما واقیت از دل افسانه بسازیم

دیگر پرواز یادمان رفته بود انگار به قفس ها عادت کرده بودیم . پر و بالی بر ایمان نمانده بود ما بودیم و گوشه نشینی در حصار سایه های ترس و بی کسی !!

هر روز وسعت دیدمان کمتر می شد. مگر می شود ؟ ! آیا ما همان کسانی بودیم که آسمان برایمان مفهومی ناب و زلال داشت ؟ !

ما که اینگونه نبودیم: به تاریکی خو کرده  و دلی مرده !!

خدا یا چه شده که اینچنین دل از نور بریده ایم؟

هر چند در گوشه دلمان هوای  آسمان به سر داشتیم ولی جرات ابراز آن را نداشته ایم: پرنده و اینقدر آرام؟

ما ساکن سرزمینی بودیم که همیشه در آزادی و رهایی زبانزد همه بود. ما گذشته ای درخشان داشتیم ما از نسل قهرمانان و پهلوانانی بودیم  که قصه دلیریشان تا نسل ها سینه به سینه از پدران به فرزندان  رسیده بود.

باید می پریدیم باید چاره ای می اندیشیدیم باید قفس ها را می شکستیم و از زیر بار ظلم  ظالمان سنگدل بیرون می آمدیم باید باید .... ولی چگونه ؟؟؟

ما رسم پریدن می دانستیم ولی باید کسی می آمد و راه آسمان را به ایمان باز می کرد باید آسمان می شدیم آزاد و رها...

دیری بود که تاریکی در و جودمان رخنه کرده بود در گودالهای تاریک و عمیق وابستگی و غرب زدگی گرفتار شده بودیم. ما گرفتار حاکمان ظالم و سنگدل بودیم و فکر می کردیم زندگی می کنیم. 

روز به روز شرایط سخت تر می شد روحمان دستخوش بی حسی و بی عاطفگی  شده بود داشتیم به اعماق سقوط می کردیم که ناگهان از اعماق گودالهای تاریکی تاریخ چشممان به نوری خیره شد آن نور به داد ما رسید و  ما را جذب خودش کرد. حالا دیگر انگیزه داشتیم باید می پریدیم. آن نور رهبر ما شده بود و ما را با هم همدل و همصدا کرده بود. ما با هم متحد شدیم و به سمت نور پرواز کردیم.

اینک ما در سرزمین قلب هایمان خورشیدی داریم که هیچ گاه نورش رو به خاموشی نخواهد رفت. چون آن خورشی د نوری بود از جانب خداوند در آسمانی که روزی جایگاه کرکس های سیاه و غریبه بود اینک ما بال گسترانده ایم 

چقدر آسمان وطن زیباست : وسیع و رویایی آبی و آرام...

و امروز در حال پروازیم در آسمان آبی ما فرزندان وطن.

زهرا سلیمی- 1394/11/16


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.